اوصاف قرآن در نگاه معصومين (علیهم السلام) (2)
اوصاف قرآن در نگاه معصومين (علیهم السلام) (2)
7ـ درجهاي از نبوّت
پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ نيز ميفرمايد: «من قرء ثلث القرآن فكأنّما أوتي ثلث النبوة و من قرء ثلثي القرآن فكأنّما أوتي ثلثي النبوة و من قرء القرآن كلّه فكأنّما أوتي تمام النبوة ثم يقال له: إقرء وارق بكل آية درجة. فَيرقي في الجنة بكل آية درجة حتي يبلغ ما معه من القرآن ثم يقال له: اقبض فيقبض... فاذاً في يده اليمني الخلد و في الأخري النعيم»[3].
پس از صعود مؤمن در درجات بهشت حكم جاودانگي در بهشت را در دست راست خود و نعم الهي را در دست چپ خود مييابد و از اين رو در دعاي وضو ميگوييم: «اللّهم أعطني كتابي بيميني و الخلد في الجنان بيساري...»؛[4] خدايا نامهي عملم را به دست راست من بده و جاوداني در بهشت را (نصيبم كن).
8ـ عامل نورانيت
مطلوبيت تلاوت قرآن محدود به پنجاه آيه در روز نيست و آنچه در برخي روايات آمده كه در هر روز پنجاه آيه تلاوت كنيد بيان حدّ نهايي نيست؛ زيرا دست كم قرائت پنجاه آيةپس از نماز صبح مطلوب است؛ چنانكه حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «ينبغي للرجل إذا أصبح أن يقرأ بعد التعقيب خمسين آية»؛[6] سزاوار است براي انسان بعد از تعقيب نماز صبح پنجاه آيه از قرآن را تلاوت كند.
9ـ راه دستيابي به ثواب شاكران
10ـ عامل حشر با پيامبران
كسي كه قرآن را فرا گيرد تا فقط در خطابهها يا نگارش كتابها از آن بهره گيرد، معلوم ميشود قرآن را براي تدبّر در آن و عمل به آن نخواسته است و اين دانش تجاري، حرفهاي بيش نيست و چنين علمي در اواخر عمر آدمي نيز به فراموشي سپرده ميشود. گر چه اين فراگيري نيز ثواب آشنايي با ظاهر قرآن را دارد؛ اما آن كه قرآن را براي تدبّر و عمل فرا گيرد جايگاه ديگري دارد.
11ـ ماية خرّمي و خوشحالي دلها
مراد از تفقّه (تفقّهوا) در قرآن كريم و روايات اهل بيت طهارت ـ عليهم السلام ـ، آشنايي با فقه معروف كه در مقابل كلام و فلسفه قرار دارد، نيست؛ همان گونه كه واژة «حكمت» در قرآن و روايات، حكمت معروف، يعني فلسفه نيست، بلكه بر فراگيري معارف اصول دين و معارف عقلي نيز «فقه» اطلاق ميگردد و فهميدن احكام حرام وحلال الهي نيز «حكمت» ناميده ميشود. پس فقه كه عبارت از فراگيري عميق است به معنايِ مطلق آگاهي به معارف دين است و به معناي اصطلاحي آن نيست و گرنه لازم ميآيد كه تنها يك سيزدهم قرآن كه آيات الأحكام و مربوط به فروع فقه مصطلح و معروف است، داراي فقه باشد و مراد از تفقّه در قرآن معرفت خصوص همان مقدار اندك باشد؛ در حالي كه تمامي قرآن فقه است. البته اگر مسائل حقوقي، سياسي، اجتماعي و مدني را جزو فقه بدانيم، آيات فقهي رقم بيشتري پيدا ميكند.
از قرار گرفتن شفا در نور قرآن (و استشفوا بنوره) بر ميآيد كه جهل به قرآن نيز مانند به كار نبستن آن، بيماري است؛ جهل مانند رذايل اخلاقي ديگر، از بيماريهاي قلبي است و قرآن كريم شفاي اين دردهاست: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ»[13]، «شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ»[14].
مراد از قلب در قرآن، همان لطيفه الهي، يعني روح است، نه عضو گردانندة خون در بدن. سلامت و بيماري قلب جسماني انسان، در محدودة دانش پزشكي است و ارتباطي با سلامت و بيماري قلب روحاني ندارد؛ ممكن است انساني از سلامت كامل قلب جسماني برخوردار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار كند و در نتيجه قلب روحاني او بيمار باشد: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»[15]. همچنين كسي كه گرايشهاي نارواي سياسي دارد بيمار دل است، گر چه از نظر طب مادي، قلبي سالم داشته باشد: «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ...»[16].
قرآن كريم در كلام حضرت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ به عنوان «أحسن الحديث» و «أنفع القصص» معرفي و به نيكو تلاوت كردن آن، سفارش شده است. مراد از تلاوت نيكو، تنها آهنگ خوب نيست. فهم درست قرآن و عمل به آن نيز از درجات تلاوت نيكوست؛ زيرا امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در ادامة سخن خود ميفرمايد: عالم بي عمل همانند جاهل سرگرداني است كه از جهل خود به هوش نميگرايد و علم حجّتي عليه عالم بيعمل و ماية حسرت و ملامت او نزد خداي سبحان خواهد بود. البته ترتيل و شمرده و با تأنّي تلاوت كردن و حدود تجويد را رعايت كردن، فيض خاص تلاوت نيك را به همراه دارد.
12ـ درياي بيكران معرفت
.. خداوند آن را فرو نشانندة تشنگي علمي دانشمندان وخرّمي دلهاي فقيهان و راه روشن سالكان صالح قرار داد. قرآن كريم دارويي است كه پس از آن، بيماري نميماند و نوري است كه هيچ گونه تيرگي در آن نيست و ريسماني است كه دستگيرة آن مطمئن و پناهگاهي است كه قلة بلند آن مانع دشمن است.
13ـ يگانه عامل توانگري
نيز ميفرمايد: «لا ينبغي لحامل القرآن أن يظن أحداً أعطي أفضل مما أعطي لانه لو ملك الدنيا بأسرها لكان القرآن أفضل مما ملكه»[20]؛ براي حاملان قرآن سزاوار نيست كه بهرة ديگران را برتر از بهرة قرآني بدانند؛ زيرا اگر آدمي مالك سراسر گيتي نيز باشد، قرآن بر هر چه دارد برتر است.
پی نوشت:
[1] . همان، ص 17.
[2] . سورة علق، آيات 1 و 3.
[3] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 17؛ كسي كه يك سوم قرآن را بخواند مثل اينكه يك سوم نبوت به او داده شده و كسي كه دو سوم قرآن را بخواند مثل اينكه دو سوم نبوت به او داده شده و كسي كه تمام قرآن را بخواند مثل اين كه تمام نبوت به او داده شد، و سپس به او گفته ميشود بخوان و با هر آيه يك درجه بالا برو، پس به واسطهي هر آيه در بهشت بالا ميرود تا آيات تمام شوند و به او گفته ميشود بگير و ميگيرد... و در دست راستش خُلد است و در دست چپش برين.
[4] . بحار، ج 77، ص 319.
[5] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، 19.
[6] . جامع أحاديث الشيه، ج 15، ص 20.
[7] . همان، ص 21.
[8] . سورة انبياء، آية 68.
[9] . سورة صافات، آية 97.
[10] . بحار، ج 68، ص 156.
[11] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 24.
[12] . نهج البلاغه، خطبه 110، بند 6.
[13] . سورة إسراء، آية 82؛ از قرآن آنچه كه شفا هست ميفرستيم.
[14] . سورة يونس، آية 57؛ شفاي دردهاي سينهها.
[15] . سورة احزاب، آية 32؛ خطاب به زنان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ صدا را نازك نكنند و با ناز و كرشمه صحبت نكنند تا كسي كه در قلبش مرضي هست طمع كند.
[16] . سورة مائده، آية 52؛ كساني را كه در قلبشان مرضي هست ميبيني كه ميشتابند
[17] . نهج البلاغه، خطبة 198، بند 25.
[18] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 7.
[19] . همان، ص 16.
[20] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 26.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}